آیا اقتصاددانان تورم را اشتباه درک کرده اند؟

۲۶ ژانویه ۲۰۲۳
آیا اقتصاددانان تورم را اشتباه درک کرده اند؟
بدهی دولت هسته اصلی افزایش قیمتها است، فصلی جدید از مباحثه
ترجمه: سحر قاسمی
ناظر علمی: دکتر علی سعدوندی
تصور کنید اواخر سال ۲۰۲۴ است، در کشورهای ثروتمند (توسعه یافته) تورم از اوج خود کاهش یافته است اما سرسختانه در سطوح بالایی باقی مانده است. حتی در حدود ۴ درصد، بسیار بالاتر از سطحی است که اکثر بانکهای مرکزی آن را قبول دارند. دولتها که به دلیل بدهیهای هنگفتشان تحت فشار قرار گرفتهاند، باید از درآمدهای گرانبهایشان برای پرداخت سود بدهی استفاده کنند، که همین سود بدهی هم به دلیل نرخهای بهره بالا در حال رشد است. تحول انرژی (تغییر از انرژیهای فسیلی به انرژیهای تجدیدپذیر) و افزایش مخارج دولتی به دلیل پیری جمعیت، به فشار مالی (هنجارهای مالی) دولت ها میافزاید. افزایش مالیاتها از نظر سیاسی پر چالش است، بنابراین پول بیشتری چاپ می شود. تورم بالا میماند و اعتبار دولتها بیش از پیش زیر سوال می رود. بانکداران مرکزی متعجب می شوند که چگونه سلاح قدرتمند آنها (یعنی نرخ بهره) تا این حد در هم شکسته است.
یک نظریه عمیق، که با جزئیات زیاد در کتاب جدید جان کاکرین، پژوهشگر موسسه هوور دانشگاه استنفورد آمده، در این باره توضیح بالقوهای را ارائه می دهد. «نظریه مالی سطح قیمتها» توضیحی از تورم میسازد که به اندازه «نظریه عمومی» جان مینارد کینز یا «تاریخ پولی» توسط میلتون فریدمن و آنا شوارتز بلندپروازانه است.آقای کاکرین، که بررسیهایش درباره این موضوع به چهار دهه پیش میرسد، نزدیک به ۶۰۰ صفحه را صرف بازسازی ریاضیات مدلهای اقتصادی گذشته میکند تا تئوری مالی را در آن مدل ها وارد کند و به تفصیل توضیح میدهد چگونه این نظریه دورههای تورمی گذشته را تبیین می کند. او عقیده دارد: «حتی میلتون فریدمن ممکن بود با واقعیتها و تجربههای جدید نظرش را تغییر دهد».
در قلب نظریه آقای کاکرین این ایده است که بدهیهای دولتی را میتوان مانند ارزش حقوق صاحبان سهام یک شرکت، بر اساس بازدهی که سهم به صاحب خود میپردازد، ارزشگذاری کرد و بر این اساس، سطح عمومی قیمتها به گونهای تنظیم میشود که ارزش واقعی بدهی برابر با مجموع مازاد بودجه آتی دولت شود به طوری که به درستی تنزیل شده باشد (و بنابراین موجب تورم یا کاهش قیمتها می شود). بنابراین محرک واقعی تورم بدهی دولت است نه سیاست پولی. بر اساس این نظریه، پول بدین دلیل ارزشمند است که میتوان از آن برای پرداخت مالیات و ایجاد مازاد بودجه استفاده کرد. این ساختار با استاندارد طلا تفاوت چندانی ندارد، به جز اینکه به جای طلا، این مالیات است که پشتوانه پول است.

آقای کاکرین توجه دارد که تعدیل سطح قیمتها ناگهانی اتفاق نمیافتد. وقتی صحبت از پرداخت بدهیها به میان میآید، مردم ممکن است قضاوت ضعیفی درباره اعتبار دولت داشته باشند. درست همانند سهام، قیمتها ممکن است از ارزش واقعی خود منحرف شوند؛ هرچند، در بلندمدت، تعدیل میشوند. دولتی که پول چاپ میکند بدون اینکه در نهایت مازاد منابع داشته باشد، نمیتواند برای همیشه از تورم جلوگیری کند.
به نظر میرسد شواهدتاریخی از این دیدگاه حمایت میکند. برد دیلانگ از دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، در کتاب اخیر خود، «لنگ لنگان به سوی آرمانشهر»، از همین نظریه مالی برای توضیح تورم در اروپای پس از جنگ جهانی اول استفاده کرد. در آن دوران در فرانسه پرداختهای سنگین بدهی و بهره، منجر به تورم سالیانه ۲۰ درصدی در طی هفت سال شد. در آلمان اوضاع بدتر بود. مردم اعتماد خود را به توانایی دولت برای پرداخت بدهیهای بدون ایجاد تورم از دست دادند و خیلی زود ابرتورم پدیدار شد.
آقای کاکرین همچنین تئوری مالی را برای تورم آمریکا در دهه ۱۹۷۰-۱۹۸۰ به کار برده است. در اواسط دهه ۱۹۷۰، نرخ افزایش قیمتها از ۱۲ درصد فراتر رفت. فدرال رزرو نرخ بهره را افزایش داد. تورم تا سال ۱۹۷۷ به ۵ درصد کاهش یافت. با این حال، آقای کاکرین خاطرنشان میکند که تورم تا سال ۱۹۸۰، مجددا به بالای ۱۴ درصد افزایش یافت، تا حدودی به این دلیل که آمریکا نتوانست نظام مالیاتی خود را سر و سامان دهد. در نتیجه اصلاحات مالی و نظارتی که انتظارات از افزایش درآمدهای آینده را افزایش داد، همراه با اجرای سیاستهای پولی، موجب غلبه بر تورم شد.
نظریه مالی امروزه چگونه است؟ برای یک دهه پس از بحران مالی جهانی ۲۰۰۷-۲۰۰۹، با وجود عرضه سرسام آور پول و نرخهای بهره که در بسیاری از کشورهای توسعهیافته در سطح صفر یا زیر صفر قرار داشت، قیمتها سرسختانه پایین ماندند. «پولگرایان متعصب» افزایش نرخ تورم را پیشبینی میکردند که محقق نشد. سایر مدلهای اصلاحشده «کینزین های جدید» نیز به کار نیامدند. زمانی که دولتها در طول همهگیری کووید-۱۹ هزینههای کلانی کردند، بسیاری از اقتصاددانها، با عبرتآموزی از وقایع اخیر، درباره وضعیت تورم خوشبین بودند.
آقای کاکرین استدلال میکند که نظریه مالی او هم میتواند دورههای تورم پایین و هم دوران بروز صعود قیمتها را پس از همه گیری کووید-۱۹ توضیح دهد. تورم در دهه ۲۰۱۰، علیرغم افزایش بدهیهای دولت، ناچیز بود، زیرا سیاستمداران وعده داده بودند که بودجه خود را سر و سامان دهند و نرخهای بهره پایین به مصرف کنندگان و دارندگان اوراق این امکان را داد که صبر کنند. با وجود این، در طول همهگیری، دولتها رویکرد متفاوتی در پیش گرفتند. آنها چکهای هنگفتی را به جیب مصرف کنندگان ریختند. فدرال رزرو به محض انتشار اوراق دولتی، آنها را خریداری میکرد. به ندرت درباره پایداری صحبت می شد. آقای کاکرین استدلال میکند که ماهیت این بذل و بخشش هلیکوپتری به مردم این ندا را میداد که جیبهای تازه پر شدهشان با مالیاتهای آینده تخلیه نمیشود. بنابراین آنها تمایل بیشتری به خرج کردن داشتند.
اگر شیر آمد برنده ام و اگر خط آمد بازنده ام
این داستان شاید خیلی ساده باشد. در واقع، آقای کاکرین اعتراف میکند که نقص نظریه مالی او این است که راهی برای توضیح تقریباً هر مجموعهای از رویدادهای تاریخی به شیوهای ابطالناپذیر ارائه می دهد. بله، سایر نظریههای تورم مشکلات خود را دارند. اما اگر ابطال تئوری مالی بسیار سخت باشد، آیا این نظریات رقیب واقعاً در یک مبارزه منصفانه قرادارند؟ درک داستان آقای کاکرین درباره چگونگی پایان تورم در دهه ۱۹۸۰ با این واقعیت که آمریکا در واقع مالیاتها را کاهش داد سخت است و نشان میدهد که سیاستمداران آنقدرها نگران بودجههای متوازن نیستند. اگرچه مقرراتزدایی ممکن است رشد را تقویت کرده باشد ولی بسیاری از اقتصاددانان چنین تصور میکنند که مازاد بودجه در دهه ۱۹۹۰ عمدتاً ناشی از جهانی شدن و رونق آن بود که عده کمی از مصرفکنندگان در دهه ۱۹۸۰ این روند را پیش بینی کرده بودند.
تئوری مالی همچنین اشارات جسته گریختهای را به سیاستگذاران فراتر از آنچه قبلاً میدانستند ارائه میدهد. تحت این رویکرد، سیاست پولی همچنان مهم است: نرخهای بهره میتوانند افزایش سطح قیمتها را در طول یک دوره زمانی معین پخش کنند. همچنین، این تئوری توصیه میکند که دولتها باید اعتبار خود را در پرداخت بدهیهایشان حفظ کنند – که به سختی یک ایده تحولآفرین به حساب میآید.
یک بار دیگر به اواخر سال ۲۰۲۴ برویم. تصور کنید این بار تورم به ۲ درصد کاهش یافته است. نرخ بهره کمکم پایین میآید. بانکهای مرکزی پیروزی خود را جشن گرفتهاند. تئوری مالی چه وضعی دارد؟ حامیان آن نیز ممکن است ادعای پیروزی کنند، درست همانطور که اگر تورم بالا باقی میماند، چنین ادعایی داشتند.
12 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
عالی بود
سپاسگزارم از اینکه نظر خود را با ما به اشتراک گذاشتید
سخن از «تورم» بصورت علمی و کاربردی زدن، پیش نیازی دارد که به آن «علم اقتصاد» گفته شده و میشود که علمی محوری غیرایدئولوژیک هست، که در حال حاضر باتوجه به تقسیم ناصحیح آن به «کلان»(رانت زا، فساد زا، غارتگر منابع) و «خرد»(مکملی دنبال نخودسیاه فرستاده شده)، وجود خارجی ندارد.
متاسفانه برخی ایدئولوگها با ترویج مرامهای دنباله روپروری خود و سریش نمودن آنها به «علم اقتصاد»، با تقسیم جامعه به سه بخش «مرفه، متوسط و ضعیف» !!!، تحت عنوان سه گانه «اقتصاد لیبرالیستی، اقتصاد سوسیالیستی و اقتصاد کمونیستی» در سیستم حکومتی حکمرانی نمای سه قوه ای سکولاری بخورد ملتها داده و سپس سیستم حکومتی حکمرانی نمای دینی مبتنی بر فقاهت در ج.ا.ایران, آنرا بعاریت گرفته و در اصل چهل و چهارم قانون اساسی خود بصورت اقتصادی معجونی مبتنی بر سه گانه سریشی فوق تدوین و خود را بر گرده ملت از سال پنجاه و هشت تا کنون تحمیل نموده است.
https://www.instagram.com/p/CowlkeJvnGo/
👁️🎥 ویدئو، زمان : ۰۰:۰۴:۳۰
جمعه، بیست و هشتم بهمن ۱۴۰۱، برابر با هفدهم فوریه ۲۰۲۳
سلام و عرض ادب،
تشكر مى كنم از اين مقاله عالى.
با تشکر از شما آقای رجبی عزیز که نظرات ارزشمند خود را با ما به اشتراک می گذارید